کودک پدر آدمی است، کودکی را بزرگ بدار…
نویسنده: منصوره اسدی
تخمین زمان مطالعه: 1 دقیقه
برای همگی مان پیش آمده که در دام عاداتی تکراری بیفتیم. هر بار که این وضعیت را می نگریم متعجب و سرخورده، خودمان را برای تکرار بیهوده رفتاری آسیب زا، مواخذه و سرزنش می کنیم و به خودمان قول میدهیم که بار دیگری وجود نخواهد داشت و این آخرین باری است که اینگونه پاسخ دادهایم. اما آیا تمامی دارد؟
چه میشود که آخرین بار از راه نمیرسد؟
چه میشود که هر بار در مواجهه با موقعیتی سخت، مانند کودکیمان پنهان میشویم، بهانه میآوریم، سر و صدا و قشقرق راه میاندازیم و یا با انداختن
مسئولیت روی دوش دیگری، شانه خالی میکنیم؟این سوال بارها و بارها ذهن تعداد کثیری از انسانها از جمله دانشمندان روان شناسی را به خود مشغول کرده است. پاسخ چیست؟
پژوهشها و متون علمی متعددی اهمیت دوران کودکی، به ویژه پنج سال اول زندگی را برجسته ساختهاند. در سنین اولیه کودکان در مواجهه با مراقبین اصلی، به ویژه مادر، نسبت به خودشان، دیگران و دنیا شناخت پیدا میکنند. به عبارتی میآموزند که دنیا چگونه جایی است، امن و قابل اکتشاف است یا ناامن و غیرقابل اعتماد؟ دیگران قابل اعتمادند یا نه؟ و من دوست داشتنی و باارزش هستم یا…؟
نوع تجربه کودکان با ما بزرگترها، با ما مراقبین اصلی، تنها به آن لحظه محدود نمیشود، بلکه آن لحظه میتواند سالیان سال ادامه یابد و کام فرد را شیرین یا تلخ سازد. آلن ویلیس- روانپزشکی برجستهTدر کتابش تحت عنوان «مردم چگونه تغییر میکنند»، توضیح میدهد که اتفاقات دوران کودکی اش تا دهه ششم زندگی و احتمالا فراتر از آن او را تحت تأثیر قرار دادند و در یکی از فصلهای کتابش به خاطرهای در شش سالگی اش اشاره کرده که در مواجهه با نوع برخورد پدر و محرومیتی که به ناحق در تابستان آن سال به او تحمیل کرده بود، خودش را مقصر دانسته بود…

ویلیس همچنان نیز خود را مقصر میداند، نه تنها در مقابل پدر بلکه در مقابل همه و ویلیس در این قضیه تنها نیست. مطالعات بیشماری بر تأثیر تجارب کودکی به ویژه تجارب خانوادگی بر شکلگیری مغز، شخصیت، الگوهای پاسخ¬ دهی و … تأکید کردهاند. این مسئله به معنای آن نیست که ما محکوم به تکرار هستیم، تنها نگاهی به عنوان کتاب ویلیس میتواند تا حد زیادی امیدوارمان کند. عوامل کمککننده زیادی میتواند اضافه شود. از مهمترین این عوامل، معلمان و همسالان هستند. پژوهشهای زیادی نشان دادهاند که تجارب بعدی کودکان با معلمان و همسالان در مسیر رشد میتواند تأثیر تجارب قبلی را به میزان زیادی کمرنگ سازد.
تأکید بر اهمیت دوران کودکی تنها به معنای این است که ما به عنوان پدر و مادر، خواهر و برادر، و البته معلم یا مربی، نقش پر رنگ و نگاری از خودمان برای سالیان سال به جا میگذاریم. همگی مان اشتباه میکنیم، ناخواسته، مسئله عجیب و غریبی نیست. خودمان نیز کودکانی بودهایم که ناخواسته در معرض اشتباهات والدین و بزرگترهایمان قرار گرفتهایم، اما میتوانیم با شناخت این اشتباهات، با پذیرش مهربانانه خودمان و پیدا کردن راهی برای جبران به موقع، مانع ادامه یافتن تأثیر اشتباهاتمان در کودکانمان شویم و در این بیراهه ممتد، مسیر جدیدی ایجاد کنیم… کافی است اهمیت نقشمان را باور کنیم و به اندازه کافی خوب باشیم، به اندازه کافی…
کودکانمان را بزرگ بداریم….