چطور پی میبریم رفتاری زمانی سودمند بوده است اما دیگر چنین نیست؟
نویسنده: نِیتِن اچ لنتس
ناسازگاری پدیدهای جالب توجه است. نظریه ناسازگاری در روانشناسی تکاملی این دیدگاه را اتخاذ میکند که برخی رفتارهای انسان پیامد جبری گزینشی هستند که معمولاً بخاطر تغییرات در محیط فیزیکی و اجتماعی دیگر کارگر نیست و موجب رفتارهایی میشود که دیگر برای سازگاری سودمند نیست.
روان ما، یعنی نحوهای که مغز ما به دنیایی که در آن زندگی میکنیم معنا میدهد، آن گونه که تمام دروندادهایی که ما را بمباران میکنند تجزیه و تحلیل میکند و نحوهای که برنامهها را زمانی که تصمیمگیری میکنیم عملیاتی میکند، به آرامی طی میلیونها سال شکل گرفته است. به همین خاطر است که ما واجد انگیزشها و هیجاناتی هستیم که با حیوانات بسیار مشابه است.
در حالی که غرایز، انگیزهها و هیجانات زیربنایی ممکن است ریشهدار و منوط به انتخابی متمادی باشند، دشوار است که رفتارهای انسان را به معنی واقعی کلمه وابسته به تکامل بدانیم. این تا حدودی برای سایر پستانداران اجتماعی صدق میکند، اما در انسانها تکامل فرهنگی به حدی و با چنان قدمتی بر تکامل زیستی غلبه یافته است که ردپای انتخاب طبیعی به شدت تیره و تار گشته. تبیینهای تکاملی رفتار انسان عمیقاً آغشته به ابهام هستند.
در 50000 سال گذشته، و به ویژه در 15000 سال اخیر، محیط تقریباً به طور کلی و به طرزی چشمگیر تغییر کرده است. به این فکر کنید که زندگی روزمره ما چقدر با نیاکانمان در صدها سال پیش متفاوت است. حال تصور کنید زندگی آنها با نیاکان هزاران سال پیشمان چقدر متفاوت بوده. با دهها هزار سال پیش، قبل از ابداع کشاورزی و پدیدآیی آبادیها چطور؟
در حالی که این مدتی طولانی در تاریخ بشر محسوب میشود، برای تاریخچه تکاملی تنها یک چشم بر هم زدن است. تکامل ژنتیکی بسیار اندکی در این زمان اندک صورت گرفته است. حال ما زندگی مدرنمان را در اکثر موارد با مغزها و بدنهایی هدایت میکنیم که برای هستیای کاملاً متفاوت شکل گرفتهاند. در این شرایط باید چشم انتظار ناسازگاری بود.
به ناسازگاری در بدنهایمان اغلب به مثابه “عدم تناسب تکاملی ” اشاره میشود و درباره این پدیده اکتشافات و نوشتههای بسیاری صورت گرفته است. اما روانشناسی تکاملی پدیدهای سراسر متفاوت است. تشخیص ناسازگاری در بدن دشوار است اما تشریح آن در ذهن و رفتارهایمان بسیار دشوارتر است. در واقع عدم تجانس رفتاری چشمگیر بین انسان و خویشاوندان موجودش بسیاری از تحلیلهای تبارزایشی در روانشناسی تکاملی انسان را به سرنوشت نامطلوبی محکوم کرده است.
اما علم هیچگاه از مطالعه چیزی، فقط به این خاطر که دشوار است دلسرد نشده است. روانشناسی تکاملی شاخهای از روانشناسی است که مملو از چالشها و مناقشهها است اما اکثر شاخهها چنیناند. اگر پاسخهای علمی ساده و مشهود بودند ما از پیش آنها را میدانستیم. علم همواره نیازمند ابداع روشهایی خلاقانه به منظور حل و فصل مسائل دشوار است، تمام اکتشافات علمی قابل ابطالاند و هیچکس در علم حرف آخر را نمیزند.
به ناسازگاری در روانشناسی تکاملی بازگردیم. من در تحلیلهایم در اثری در دست چاپ که در نگاشتن آن همکاری داشتهام (دایره معارف علوم روانشناختی تکاملی ) سه رفتار ناسازگارانه ممکن را مطرح کردهام: خودکشی، قتل ناموسی و به فرزندی گرفتن. اگر بکوشیم رفتارها را به مثابه سازگاریهایی بیآلایش بفهمیم (که به هر روی نباید چنین کنیم)، هریک از اینها بازنمایانگر معمایی دشوار هستند. با کاوش در کردارشناسی این رفتارها، احتمالاً فهم بهتری از آنها خواهیم داشت.
امید آن میرود که تحلیل رفتار انسان راهحلهایی را آشکار کند که نوع بشر به مدد فهمی که حاصل میشود از آن بهره ببرد. شناخت ماشهچکانهایی که در روانمان ما را به سوی اعمال و الگوهای رفتاری خاصی سوق میدهند، میتواند در تضعیف و تقویت آن ماشهچکانها بینهایت ثمربخش باشد. غرایز تکاملی پایدار و ریشه دواندهی ما بسیار مبهماند و تنها به عنوان رفتارهایی در بافتار محیطی که قویاً آنها را شکل میدهد مجسم میشوند.
جوامع “اهرمهای” بسیاری دارند که میتواند بر چگونگی رفتار ما اثرگذار باشد. کل نظام قضایی بر این اساس بنا شدهاست، اما کاربرد آن از جرم و تنبیه فراتر رفته و شادکامی، سلامت روانی، خانواده و پرورش استعدادهای منحصر به فردمان را نیز در بر گرفته است.
خانواده ها و سختی های اعتیاد
ما نمیتوانیم اینگونه ادامه دهیم که انگ اعتیاد ،خانوادهها را از درمان باز دارد. طبق گزارش مرکز کنترل و پیشگیری…