هیچکس خودش را در هیچ رابطهای مقصر نمیداند …!
واقعیت این است که زندگی ما مانند یک صحنه نمایش است که ما در این صحنه مثل یک بازیگری هستیم که به صورت ناخودآگاه نقشهای یک نمایشنامه ذهنی را بازی میکنیم و بر اساس این نمایشنامه یکسری بازیهای ذهنی را هم در آن اجرا میکنیم.
روانپزشکی به نام کارپمن از تمام بازیها و نقشهایی که ما در روابط خود داریم یک الگوی تحلیلی ساده را مطرح کرد و در آن عنوان نمود که فارغ از اینکه بازی ما چه چیزی باشد، ما در یکی از این نقشها قرار خواهیم گرفت.
ناجی… قربانی… ستمگر… و این شد یک مثلث و نام آن را مثلث نمایشی قرار داد که امروزه بیشتر با نام خود کارپمن یعنی مثلث کارپمن میشناسیم.
در واقع کارپمن عنوان کرد افراد در روابط خود معمولا یک بازی راه میاندازند که این بازی از یکی از نقشهای کلی ناجی، قربانی و یا ستمگر شروع میشود.
قرار گرفتن در این مثلث حاصلی جز شرم، استیصال و درماندگی ندارد. هر فردی بنا به تجربه زندگی و تربیتی خود برای ورود به این مثلث روش خاص خودش را دارد یعنی با مهارتهایی که در کودکی یاد گرفته است وارد مثلث کارپمن میشود. معمولا افراد در روابط خود، هرسه نقش را بازی میکنند و حتی ممکن است در عرض چند دقیقه در نقشهای متعدد و متفاوتی قرار بگیرد. این نقشها میتواند خواسته و یا ناخواسته باشد و با واکنشهای طرف مقابل تقویت شود.
این مثلث، رابطهای را توضیح میدهد که همیشه دو نفر در آن بازی میکنند. در این روابط، نقشها دائم ممکن است تغییر کند و افراد برای مدتی به بازی کردن ادامه دهند؛ این بازی میتواند در ابتدا لذتبخش هم باشد، اما به سرعت وضعیت تغییر میکند. فردی که وارد این بازی میشود، فرقی نمیکند که در کدام نقش بازی میکند، او از یک زمانی به بعد تنها به دنبال کنترل شدن و یا کنترل کردن است … .
آقا بعد از ازدواج با همسرش فکر میکند که زندگی خانم را مملو از خوشبختی و آرامش کرده و او را از یک زندگی معمولی که عشقی در آن نبوده نجات داده (ناجی)؛ سالها بعد از ازدواج خانم سرشار از ناراحتی است، از اینکه من زندگیام را وقف او کردم، از تمام جوانیام گذشتم و با همة نداریها و مشکلات ساختم (قربانی)؛ خب! اینجا چه اتفاقی میافتد؟ خانم دیگر مانند گذشته عشق و علاقهاش را به آقا نشان نمیدهد چون علاقهای از جانب همسرش دریافت نمیکند و معتقد است آقا با ریاکاری او را همسر خودش کرده (آقا ستمگر) و حتی بالعکس، آقا بعد از دیدن اینکه دیگر خانم مانند گذشته با او صحبت نمیکند و شوق گذشته را ندارد معتقد است دیگر نقشی در زندگی ندارد و خانم همة توجه فرزندان را به سمت خودش برده و آقا را نادیده میگیرند (خانم ستمگر؛ آقا قربانی)
بعد از این مثال برای آشنایی بیشتر با این نقشها هر یک از آنها را به صورت مجزا تعریف میکنیم:
ناجی
معمولا ناجیها افرادی میباشند که همواره علاقهمند هستند با تواناییهایی که دارند مشکلات دیگران را حل کنند. افرادی که این نقش را بازی میکنند، الزاماً از توانایی احساسی، معنوی و یا کاری بالایی برخوردار نیستند، بلکه در بسیاری از موارد از ضعف شخصیتی شدیدی هم رنج میبرند. فرد ناجی خود را در موقعیت “من خوب هستم، تو خوب نیستی”، “من قوی هستم و تو ضعیفی”، “من با اراده هستم و تو ناتوانی” قرار میدهد و تمایل دارد فرد مقابل در نقش قربانی قرار بگیرد تا بتواند از او حمایت کند. البته این حمایت، حمایت سودمندی نیست و فرد ناجی تمایل دارد که فرد قربانی همیشه به او نیازمند و وابسته باشد. در حقیقت ناجی بهدنبال این است که به نوعی ضعف درونی خودش را پوشش دهد.
قربانی
افراد قربانی خود را فردی شکست خورده و ناامید میدانند. اما دلیلی وجود ندارد که نشان دهد واقعاً شکست خورده باشد، یا حتماً ضربهای خورده باشد. همین که احساس کند در رابطه و زندگی خود شکست خورده است کافی میباشد تا وارد نقش قربانی شود. او هرگز نمیتواند بپذیرد که شکست خورده و یا با این موضوع کنار بیاید که مسئله را کنار بگذارد. قربانی به هیچ عنوان نمیتواند فکر کند که روی پای خودش بایستد و یا استقلال داشته باشد و بتواند مشکلات خود را به تنهایی حل کند. برای اینکه بتواند ضعف خود را پوشش دهد، به دنبال ناجی میگردد. فردی که وارد نقش قربانی میشود تلاش میکند با مظلوم یا بدبخت جلوه دادن خود، ترحم دیگران را جلب کند و آنها را وارد نقش ناجی کند و از این طریق آنها را کنترل کند. در واقع با ایجاد احساس گناه و احساس مسئولیت در دیگران، آنان را به نقش ناجی میکشانند.
ستمگر
ستمگر فردی است که خودش قبلا در نقش ناجی بوده، اما در زمان حال از کمک کردن پشیمان است و برای جبران این حس بهدنبال آزار دادن و ستم به طرف مقابل است. به عبارتی ستمگر ناجیای بوده است که حالا قربانی به حرف او گوش نمیدهد و میخواهد کنترل بازی را از دست ندهد. یا میتواند قربانیای باشد که میخواهد از نقش خود خارج شود و کنترل بازی را بهدست بگیرد.
اما مسئله این است که این نقشها چگونه تغییر نقش میدهند؟!
در بالا اشاره کردیم که مثلث کارپمن یک بازی دو نفره است که با تغییر نقشها کامل میشود. دلیلی ندارد که نقش ابتدایی تا انتها با شخص باقی بماند. فرد ممکن است در موقعیتها و روابط مختلف نقشهای مختلفی داشته باشد. مثلا، در محل کار ناجی، در خانه قربانی و در روابط با دوستان ستمگر. گاهی نیز در وحلهای از زمان نقشهای متعددی پیدا کند. حتی یک ناجی میتواند مدت زمان زیادی نقش قربانی را بازی کند.
یکی از شایعترین تغییر نقشها در مثلث کارپمن تغییر نقش ناجی به ستمگر است. یک ناجی که معمولاً خودش هم وارد بازی میشود، سعی دارد طرف مقابل را نجات بدهد. ایدهها و راهنماییهای اولیه ممکن است مؤثر باشد و جواب هم بدهد. اما وقتی در مقابل این ایدهها نوازش مورد نظر را دریافت نمیکند یا حتی در مورد ایدههای بعدی جواب کافی را نمیگیرد، سعی میکند با زجر دادن و اذیت کردن، طرف مقابل را کنترل کند. زجر دادن و اذیت کردن شیوههای متفاوتی دارد مثل فحش دادن، دعوا کردن، فشار آوردن کلامی یا باجگیری عاطفی.
تغییر نقش دیگر میتواند تغییر نقش ستمگر به ناجی باشد، فردی که مدام طرف مقابلش را زجر میدهد و اذیت میکند، بالاخره موفق میشود که طرف مقابل را راضی کند تا کاری را که میخواهد انجام دهد. پس به نوعی ناجی میشود.
زمانی که یک ستمگر دیگر نمیتواند حرف خودش را به کرسی بنشاند و به طرف مقابل حرفهایش را تحمیل کند، در حقیقت شکست خورده است. در نظر او زمان و انرژی خود را در رابطه باخته است و حالا تبدیل به یک قربانی شده است در نتیجه در این مرحله تغییر نقش ستمگر به قربانی را در خود جای میدهد
اما گاهی تغییر نقش به سمتی پیش میرود که قربانی به ستمگر تبدیل میشود. یک قربانی میتواند مدام با شکایت کردن از وضع خود، تبدیل به یک ستمگر شود. وقتی یک ناجی قربانی را پیدا میکند، در ابتدا میتواند کنترل بازی را دست بگیرد. قربانی از حضور ناجی خوشحال است. اما وقتی که یک قربانی دیگر نخواهد نقش خود را ادامه بدهد، ناجی را تحت فشار میگذارد و با زجر دادن سعی میکند که از این نقش بیرون بیاید.
یک تغییر دیگر این هست که وقتی ناجی احساس میکند که در نجات دادن طرف مقابلش شکست خورده است، تبدیل به یک قربانی میشود. مثلا مادری که در نقش ناجی است اگر فرزندش تصمیم بگیرد که دیگر قربانی نباشد و خود را از اون حصار خارج کند، مادر خوشحال نمیشود و این بار مادر از یک فرد نجاتدهنده به سمت قربانی بودن پیش میرود و یا شاید در رابطه با فرزندش وارد نقش ستمگر نیز بشود. به عنوان مثال، مادر در نقش ناجی زندگی خود را وقف بزرگ کردن فرزندش کرده است و در حال حاظر زمانی که فرزندش تصمیم به ازدواج و مهاجرت میگیرد و یک زندگی مستقل را شروع کند، مادر وارد نقش قربانی میشود که کل زندگی خود را به پای شما گذاشتم و از زندگیم گذشتم و درنتیجه فرزند را ستمگر میداند و اینگونه نقش از ناجی به قربانی تغییر پیدا میکند
رهایی از این مثلث و نقشها
همانطور که در بالا اشاره کردیم افراد به صورت خواسته یا ناخواسته وارد این بازی روانی-ذهنی مثلث کارپمن میشوند، درواقع این بازی نوعی تلاش برای کنترل وضعیت و رهایی از احساس بد درونی شکل میگیرد، اما با این بازی تنها چیزی که برای فرد به جا میگذارد جدایی او از دیگران و تشدید احساس وابستگی است. بازیها میتوانند مانع مهمی بر سر راه صمیمیت در روابط باشند و در نتیجه، ادامه دادن آنها در طولانی مدت میتواند عوامل مخربی در رابطه بینفردی شود و البته میتواند منشا سوء تفاهمهای بسیاری نیز قرار بگیرند. پس اگر به دنبال تجربه صمیمیت هستید و میخواهید روابط بهتری را تجربه کنید لازم است از بازیها فاصله بگیرید و به جای ایفای نقش قربانی سعی کنید در روابط به جای مقصر دانستن فرد مقابل بر راهحل آن مسئله تمرکز کنید؛ میتوانید به جای ناجی بودن مثل یک مربی به فرد قربانی فرصت دهید تا خودش آرام آرام یاد بگیرد و روی پای خودش بایستد و یا اگر احساس کردید در نقش ستمگر قرار گرفتید به جای اینکه به او نشان دهید که شما خوب هستید و او خوب نیست و کل وجود او را زیر سوال ببرید با او حالت چالشگری داشته باشید یعنی اگر رفتار طرف مقابل شما خوب نیست به او بگویید که این رفتارت خوب نیست بیا راجع به آن با هم صحبت کنیم.
بنابراین میتوان از نقشهایی که در آن گرفتار شدیم به نقشی سازنده پیش رویم بدون آنکه وارد بازی طرف مقابل شویم.
منابع:
Anđelković, I., & Jovančević, A. (2023). Drama Triangle roles-Linking attachment and mentalization with internalizing and externalizing problems. Social Work with Groups, 1-15.
Lac, A., & Donaldson, C. D. (2022). Development and validation of the Drama Triangle Scale: are you a victim, rescuer, or persecutor?. Journal of interpersonal violence, 37(7-8), NP4057-NP4081.
Karpman, S. (1968). Fairy tales and script drama analysis. Transactional Analysis Bulletin, 7(26), 39-43.
www. Karpman Drama Triangle. Com.