پنج عملی که می توانید هنگامی که منتقد درونیتان فعال شد انجام دهید
چگونه منتقد درونیتان را زمانی که فعال شد شناسایی کرده و به چالش بکشید
نویسنده: لیزا فایراستون
هریک از ما در وجودمان دارای جنبهای هستیم که “در تیم ما است”، هنگامی که در مسیر زندگی حرکت میکنیم از ما حمایت میکند و ما را تشویق میکند تا اعمالی مثبت و معطوف به هدف انجام دهیم. با این حال ما دارای جنبه دیگری نیز هستیم که به تمام معنا بزرگترین منتقد و بدترین دشمنمان است. بسیاری از افراد این امر را مربوط به این حقیقت میدانند که همه ما در شخصیتمان دارای جنبههای خوب و بد هستیم، اما حقیقت این است که بازخورد ما نسبت به خویشتن میتواند با تغییر کوچکی در شرایط دچار تغییر شود. لحظهای به کار خودمان اعتماد داریم و از آنچه بدست آوردهایم احساس غرور میکنیم، اما لحظهای بعد انتقادی کوچک از سمت همکارمان ما را دچار احساس شکستی تمام عیار میسازد. ممکن است کل بعد از ظهر اوقات شادی را با شریک عاطفیمان داشته باشیم و به شوخیهای هم بخندیم، اما ده دقیقه بعد بخاطر کلمهای که از دهان او بیرون آمده خودمان را شکنجه کنیم. ممکن است به عنوان والد از خودمان رضایت داشته باشیم اما تنها یک واکنش هیجانی ناخوشایند فرزندمان ما را دچار نفرت از خویشتن سازد و خلق و خویمان را بهم بریزد.
من مطالب زیادی درباره اینکه ما چگونه “صدای انتقادی درونی” را توسعه میدهیم، گامهایی که میتوانیم برای فهم ماهیت آن برداریم و چگونگی متوقف ساختن آن در تخریب زندگیمان نوشتهام. یادگیری نحوهی شناسایی و به چالش کشیدن منتقد درونیمان هنگامی که سر و کلهاش پیدا میشود ارزش فراوانی دارد. این منتقد چه زمانی شروع به سخن گفتن میکند؟ از چه کلماتی استفاده میکند؟ چگونه ناگهان خلقمان را دستخوش تغییر میکند؟ پاسخ به این سوالات آسان نیست زیرا صدای انتقادی درونی ما تلاش میکند آنها را خنثی سازد و در قانع ساختن ما درباره این که حرفهایش بر اساس واقعیت است و نقطه نظر ما را منعکس میکند بسیار خوب عمل میکند. برای مثال زمانی که شریک عاطفیمان درباره اینکه چیزی را فراموش کردهایم با ما شوخی میکند این صدا میگوید “او فکر میکنه تو یه احمقی”، وقتی همکارمان از ما میخواهد که کاری برای او انجام دهیم میگوید: “انگار نمیبینه چقدر کار سرت ریخته” یا وقتی فرزندمان جیغ و داد میکند بر سر ما فریاد میکشد: “عجب مادر افتضاحی هستی”.
چگونه میتوانیم در این لحظه حیاتی که منتقد درونیمان سر و کلهاش پیدا میشود کنترل اوضاع را در دست بگیریم؟ چگونه میتوان آن را به عنوان دیدگاهی غلط شناسایی کرد و در مقابل آن به عنوان دشمنی که حقیقتاً هست ایستاد؟ در اینجا به پنج عملی که می توان در این مواقع انجام داد اشاره میکنیم.
1. به آن برچسب بزنید
اولین گام برای دوری جستن از منتقد درونیمان توجه کردن به آن درهنگامی است فرا میرسد. برای شروع میتوانیم مدت زمان مشخصی نظیر یک ماه، یک هفته یا حتی تنها یک روز کامل را به این اختصاص دهیم که نسبت به هرگونه نشانهای از صدای انتقادی درونیمان هشیار بمانیم. ما باید تلاش کنیم تا لحظاتی که اعتماد به نفسمان شروع به کاستن میکند یا انتقادی وارد ذهنمان میشود را بخاطر بسپاریم.
این صدا ممکن است هنگامی که به آینه نگاه میکنیم شروع به سخن گفتن کند. “تو خیلی چاق/ زشت/ شکسته شدهای”. ممکن است پس از تعاملی ناخوشایند فرا برسد. “خیلی احمق به نظر میرسیدی. چه مرگته؟”. همچنین احتمال دارد در هنگام گیر کردن در ترافیک (“امروز قرار نیست به هیچ کدوم از کارهایت برسی”) یا پس تمام شدن مکالمه تلفنی با شریک عاطفیتان شروع شود (“انقدر خواستههات ازش زیاده که از دستت کلافه شده”). صرف نظر از فکر و زمانی که این منتقد شروع به فعالیت میکند، ما تنها باید تلاش کنیم تا به آن توجه کرده و به خود تذکر دهیم که این صدای انتقادی درونی ما است.
2. محدود کردن تعامل
وقتی صدای انتقادی شروع به سخن گفتن میکند نیاز نیست بکوشیم تا به آن پاسخ دهیم یا خودمان را درگیر حرفهای آن کنیم. اندیشیدن بسیار یا وارد بحث شدن با آن میتواند وسوسه کننده باشد اما این امر قدرت زیادی را به آن میبخشد. نکته ظریف این است که نباید در محتوای صدای انتقادیمان غرق شویم بلکه باید تنها به زمانی که شروع میشود توجه داشته باشیم.
تمرین “برایش اسم بگذار تا راماش کنی” در این ایده ریشه دارد که نامگذاری یک احساس میتواند اثر آن را تخفیف دهد. گذاشتن نام صدای انتقادی درونی بر یک فکر در عوض اینکه آن را به عنوان دیدگاه واقعیمان بپنداریم میتواند ما را از سوار شدن بر قطاری از افکار خودتخریبگرانه حفظ کند. در عوض میتوانیم در ایستگاه بایستیم، بگذاریم قطار فکر حرکت کند، برای آن دت تکان دهیم، اما مدت زمانی که با آن تعامل داریم را محدود کنیم. من پیروی از جمله “اجازه بده فکرهایت بیایند و بروند اما با چای از آنها پذیرایی نکن” را در ارتباط با افکار انتقادی مثمر ثمر میپندارم. اگر فکری خاص ما را حقیقتاً درگیر خود کرده باشد، میتوانیم به خودمان بگوییم که من بعداً به این مسأله خواهم پرداخت.
3. به تأخیر انداختن عمل
صدای انتقادی درونی ما تنها حراف نیست بلکه دیکتاتوری است که میکوشد تا اعمالمان را کنترل کند. برای مثال ممکن است بگوید : “بهتره خفه شی؛ هیچ کس نمیخواد بشنوه چی میگی” یا “فکر میکنی کی هستی؟ نمیتونی همچین کاری انجام بدی”. صرف نظر از چیستی عملی که این صدای درونی از ما میخواهد تا آن را انجام دهیم، ما میبایست عکس آن را انجام دهیم. متاسفانه وقتی منتقد درونی در کثری از ثانیه به ما دروغ میگوید، دشوار خواهد بود که حضور ذهن داشته باشیم و کاملاً در برابر آن مقاومت کنیم. با این حال میتوانیم با نپذیرفتن توصیههایش یا دست کم با به تاخیر انداختن هر عمل خود-محدودکنندهای که به ما فشار میآورد تا انجام دهیم در برابر آن مقاومت نشان دهیم. برای مثال اگر منتقد درونیتان سرتان را با افکاری نظیر “برگرد خونه. بودنت توی این مهمونی خیلی مسخره است. هیچ کس به حضورت اهمیت نمیده” پر کرده است، باید تلاش کنیم تا دستوراتاش را به تاخیر بیاندازیم.
در نهایت میتوانیم خودمان را به سوی موضعی قاطعتر نسبت به منتقد درونیمان سوق دهیم و مثلاً در مهمانی سر صحبت را با یک نفر باز کنیم، اما به تاخیر انداختن دستورات آن میتواند نقطهای برای شروع باشد. به تاخیر انداختن عمل کردن به افکار انتقادیمان میتواند به ما در برقراری ارتباط مجدد با خویشتن حقیقیمان کمک کننده باشد.
4. پرت کردن حواس
وقتی صدای انتقادی درونیمان در اوج خود قرار دارد باید تلاش کنیم تا حواس خود را پرت کنیم. کارهایی نظیر کشیدن چند نفس عمیق یا پیاده روی 15 دقیقهای میتوانند روشهای مناسبی برای متوقف کردن این امر باشد. در این لحظات، وقتی که فرصت پرت کردن حواسمان در اختیارمان قرار میگیرد باید به خودمان اجازه دهیم تا این اتفاق صورت گیرد. اگر سر کار هستیم برای مثال میتوانیم موقتاً بر روی میز دیگری بنشینیم. اگر درگیر جر و بحث ناخوشایندی با شریک عاطفیمان شویم میتوانیم به او بگوییم که به جای ادامه دادن و بدتر شدن شرایط میخواهیم کمی قدم بزنیم تا آرام شویم. میتوانیم ظرفها را بشوییم، با سگمان بازی کنیم یا مشغول خواندن یک مقاله شویم. شاید احمقانه یا عجیب به نظر برسد اما پرت کردن حواسمان هنگامی که منتقد درونیمان شروع به فعالیت میکند، میتواند راه خوبی برای اجتناب از غرق شدن در محتوای این انتقادات باشد.
5. شناسایی راهاندازها
وقتی از صداهای انتقادی درونیمان آگاهتر شویم، میتوانیم درباره چرایی آغاز این صداها نیز آگاهتر شویم. راهاندازهای افکار انتقادیمان چیست؟ این افکار تحت شرایطی نظیر احساس نادیده انگاشته شدن، دست کم گرفته شدن، موقعیتهایی که فرد را شرمگین میسازد یا در مرکز توجه عموم قرار میدهد باشد. منتقد درونی ممکن است تحت شرایط هرگونه شکست یا حتی موفقیت فعال شود.
باید در خاطر داشته باشید که تنها خود رویدادها نیستند که واکنش ما را بر میانگیزند بلکه روایت ما درباره رخدادها نیز در تعیین واکنش ما نقش دارد. روایتها ما اغلب به گذشتهمان مربوط است. اگر در فرایند تحولمان احساس دوست داشتنی نبودن و لایق نبودن داشته باشیم به احتمال زیاد به موقعیتهایی که این صفات را بر میانگیزند حساس خواهیم بود. اگر با ما به عنوان کسی که آزاردهنده یا مزاحم است رفتار شده باشد ممکن است نسبت به تحریکپذیر یا آزرده خاطر بودن دیگران حساس باشیم و آن را مربوط به خودمان بداینم. اگر موقعیتهایی را که صدای انتقادی درونیمان را به راه میاندازند بشناسیم، میتوانیم وقوع آن را پیشبینی کنیم و دریابیم که این امر واکنشی به واقعیت موجود نیست بلکه به زندگی گذشتهمان باز میگردد. در پس هر خود انتقادگریای خاطرهای دردناکی وجود دارد. بنابراین یکی از موثرترین ابزارها برای مقابله با خودانتقادگری خود-شفقت ورزی است.
شناسایی و برچسب زدن بر منتقد درونی به معنای این نیست که وانمود کنیم کامل هستیم و از پذیرش نقصها و کاستیهایمان رو گردانیم. این تمرینی است برای جدا ساختن آنچه که واقعا هستیم و آنچه که فیلتری خشن و تحریف شده سعی میکند به ما از خودمان نشان دهد.
خانواده ها و سختی های اعتیاد
ما نمیتوانیم اینگونه ادامه دهیم که انگ اعتیاد ،خانوادهها را از درمان باز دارد. طبق گزارش مرکز کنترل و پیشگیری…