اگرچه گوش کردن مؤثر و با دقت – همان طور که از عنوانش پیداست – گاهی اوقات ممکن است به شکل صوری و نمایشی مؤثر باشد، ولی فردی که گوش میدهد باید بخوبی تلاش کند و واقعاً بخواهد که به حرفهای کودک گوش بدهد.
مثلاً دختر 10 سالهی شما با بدخلقی کاملاً آشکاری در رختخوابش دراز کشیده است. شما از او میپرسید چه مشکلی دارد و او میگوید شما برادرش را بعد از مدرسه به فروشگاه برده و برایش شکلات خریده اید، ولی هیچ وقت نشده که او را هم با خود به فروشگاه ببرید!
در چنین شرایطی، شما فقط دو راه حل پیش رو دارید. یک راه این است که سعی کنید دخترتان را با استفاده از دلایلی روشن و کاملاً منطقی متقاعد کنید و به او بگویید: «تو هم گاهی وقتها با من به فروشگاه آمدهای!»؛ «موقع رفتن به فروشگاه، تو هنوز به خانه نرسیده بودی»، «وقتی برادرت روز پنج شنبه رفته بود فوتبال بازی کند، تو با من آمدی خرید و برایت شکلات مورد علاقه ات را خریدم» و چیزهایی نظیر اینها.
این دلایل، به ندرت دختر شما را متقاعد میکند که شکایتش بیدلیل بوده است، زیرا دلیل و منطق و ارزیابی شواهد، نمیتواند جلوی بروز احساسات او را بگیرد. همین احساس است که قبل از توجه به واقعیات، باید مورد توجه قرار گیرد.

اگر با این احساسات به طور مناسبی برخورد شود، مشکل به راحتی از بین میرود. اگر به جای اینکه سعی کنید او و بداخلاقیهایش را موضوع جرّ و بحث خود قرار دهید، خوب و با دقت به حرفهایش گوش کرده و نسبت به آنها واکنش مناسب نشان دهید، آنگاه گفت و گوی شما مشابه گفت و گوی زیر خواهد شد:
– خب، پس تو از دست من خیلی عصبانی هستی؟
– بله، درسته.
– فکر میکنی دوست ندارم تو را همراه برادرت به فروشگاه ببرم؟
– بله، وقتی فهمیدم که اون… واقعاً عصبانی شدم. احساس کردم مرا دوست دارید. حالا چون او کوچکتر از من است، باید همه چیز مال او باشد؟
– فکر میکنی همهی چیزهای خوب مال اوست و تو چیزی نداری؟
– بله، همیشه همه چیز مال او میشود، چون او کوچک است… او مرا اذیت میکند و اگر جوابش را بدهم، شما مرا دعوا میکنید نه او را!
– حرفهایت نشان میدهد که چیزهای زیادی تو را ناراحت کرده است!
– بله، دلم میخواهد بفهمید که تنها به خاطر اینکه برادرم خیلی کوچک است حق ندارد همه چیز را مال خودش کند و اگر من و او دعوا میکنیم، همیشه تقصیر من نیست.
– خیلی خب، متوجه شدم. سعی میکنم حتماً همین طور فکر کنم!
دختر بعد از مکثی کوتاه، به آرامی میگوید: «متشکرم مامان!»
در این مثال، واقعیت موضوع روشن و واضح است. دختر احساس میکند چون برادرش کوچک است، همه چیز باید مال او باشد. در این میان، نرفتن به فروشگاه، مشکلی کوچک و جنبی است. درک دختر از این واقعه، این است که با او ناعادلانه رفتار شده و به همین دلیل سعی میکند خشم درونی خود را به شکلی آشکار سازد.
هنگامی که او سعی دارد با دلایل و چیزهایی که صرفاً خود او را متقاعد میکند، قضیه رفتن به فروشگاه را بررسی کند، نه تنها باعث ناراحتی خود وی میشود بلکه کاسه صبر مادرش نیز در عین اینکه هیچ مشکلی هنوز حل نشده، لبریز میشود.
اما وقتی که دختر بتواند احساس خود را بدون توجیه یا دفاع از آن بیان کند، هم او هم مادرش سطح توقع خود را تا حدی پایین آورده و فرصت بهتری در مورد حل مشکل برای هر دوی آنها به وجود میآید. دست کم، مادر درک بهتری نسبت به دخترش پیدا کرده و متوجه میشود چرا او نسبت به این حادثه، واکنشی تا این حد خشمگینانه از خود نشان داده است.
برگرفته از کتاب کلیدهای پرورش اعتماد به نفس در کودکان و نوجوانان، استنهاوس، گلن ترجمه ناهید آزادمنش